ﺗﺎ در ﺁﻳﺪ در ﺗﺼﻮر ﻣﺜﻞ او
در ﺗﺼﻮر ذات او را ﮔﻨﺞ آﻮ
ﺷﺮح آﺮدن رﻣﺰى از اﻧﻌﺎم او
واﺟﺐ ﺁﻳﺪ ﭼﻮن آه ﺁﻣﺪ ﻧﺎم او
ﺑﻮى ﭘﻴﺮاهن ﻳﻮﺳﻒ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﺳﺖ
اﻳﻦ ﻧﻔﺲ ﺟﺎن داﻣﻨﻢ ﺑﺮ ﺗﺎﻓﺘﻪ ﺳﺖ
ﺑﺎز ﮔﻮ ﺣﺎﻟﻰ از ﺁن ﺧﻮش ﺣﺎﻟﻬﺎ
از ﺑﺮاى ﺣﻖ ﺻﺤﺒﺖ ﺳﺎﻟﻬﺎ
ﻋﻘﻞ و روح و دﻳﺪﻩ ﺻﺪ ﭼﻨﺪان ﺷﻮد
ﺗﺎ زﻣﻴﻦ و ﺁﺳﻤﺎن ﺧﻨﺪان ﺷﻮد