روح الله نیکپا با شکست دادن حریفان
به مقام سوم تکواندو المپیک 2012
رسید و برای مردم افغانستان
مدال برنز هدیه اورد
ابن ملجم متعهد قتل امام علی ( ع ) شد و در شب نوزدهم ماه رمضان همراه چند نفر در مسجد کوفه نشستند . آن شب حضرت علی ( ع ) در خانه دخترش
مهمان بودند و از واقعه صبح با خبر بودند ، وقتی موضوع را با دخترش در میان نهاد ، ام کلثوم گفت : فردا جعده را به مسجد بفرستید .
حضرت علی ( ع ) فرمود : از قضای الهی نمی توان گریخت . آنگاه کمربند خود را محکم بست و در حالی که این دو بیت را زمزمه می کرد عازم مسجد شد .
کمر خود را برای مرگ محکم ببند ، زیرا مرگ تو را ملاقات خواهدکرد .
و از مرگ ، آنگاه که به سرای تو درآید ( 10 ) . جزع و فریاد مکن
ابن ملجم ، در حالی که حضرت علی ( ع ) در سجده بودند ، ضربتی بر فرق مبارک خون از سر حضرتش در محراب جاری شد و محاسن ( 11 ) آن حضرت وارد ساخت .
شریفش را رنگین کرد . در این حال آن حضرت فرمود : " فزت و رب الکعبه " به خدای کعبه سوگند که رستگار شدم سپس آیه 55سوره
طه را تلاوت فرمود :
" شما را از خاک آفریدیم و در آن بازتان می گردانیم و بار دیگر از آن
( 12 ) بیرونتان می آوریم .
حضرت علی ( ع ) در واپسین لحظات زندگی نیز به فکر صلاح و سعادت مردم بود و به فرزندان و بستگان و تمام مسلمانان چنین وصیت فرمود :
" شما را به پرهیزکاری سفارش می کنم و به اینکه کارهای خود را منظم کنید و اینکه همواره در فکر اصلاح بین مسلمانان باشید .
یتیمان را فراموش نکنید ، حقوق همسایگان را مراعات کنید . قرآن را برنامه ی عملی خود قرار دهید .
نماز را بسیار گرامی بدارید که ستون دین شماست . حضرت علی ( ع ) در 21ماه رمضان به شهادت رسید و در نجف اشرف به خاک
سپرده شد ، و مزارش میعادگاه عاشقان حق و حقیقت شد .
اگر می خواهی مرا ببینی پلکهایت را روی هم بگذار
و چشمانت را ببند...من همانی هستم که هیچ وقت مرا ندیدی
آه چقدر دلم برای پدر بزرگم تنگه شده
اخرین باری که آمده بود
دیدن من من خواب بودم
بنظرم حدود ساعت 7 بود
وارد اتاق شد
در میان خواب و بیداری بودم
پدر بزرگ: رضا . رضا . رضا
من با خودم گفتم :
کاش پدر بزرگ الان نبود تا
راحت بخوابم
چند دقیقه ای منتظر نشست
من که بیدار نشدم
برخاست و رفت
ولی الان که از پیش ما رفته و
دگر نیست 5 ماهی میشه که رحمت خدا رفته
هی غصه اون روزا رو میخورم
که ای کاش ای کاش
من اون روزاغافل از این که
امروز را برای بیان عشق به عزیزانت غنیمت بشمار ، شاید فردا احساسی باشد، اما … عزیزی نباشد!
دگر به دلم صابون نمی زنم
که او می اید شادی و لبخند می اید!
خودم هستم خودم باید شادی و لبخند
بسازم
اره
همین درسته باید لبخندم از
حضور خودم باشد
از سلامتی و تندرستی
از جوانی و عمر باقیمانده
از خاطرات عزیزان
کنار پدر و مادر
از خاطرات عزیزانی که نیستند : پدر بزرگ و مادر بزرگم و عمه ام
یکی از دوستام توی دانشگاه عاشق یه دختره شده بود که کاپشن آبی میپوشید...
هوا گرم شده بود دختره بعد از عید اون کاپشنو دیگه نپوشید
دوستم گمش کرد!!!
در ماه رمضان تمام درهای دوزخ بسته است
پیامبر خدا حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم
دنیای این روزای من
هم قد تن پوشم شده
اینقدر دور از تو که
دنیا فراموشم شده
دنیای این روزای من
درگیر تنهایی شده
تنها مدارا می کنیم
دنیا عجب جایی شده!
هر شب تو رویای خودم
اغوش تو تن میکنم
اینده ی این خونه رو
با شمع روشن میکنم
در حسرت فردای خود
تقویمم و پر میکنم
هر روز این تنهایی رو
فردا تصور میکنم
هم سنگ روزهای من
حتی شبم تاریک نیست
اینجا بجز دوری تو
به من نزدیک نیست