نمیدونم سر دل چے اومده
توے رویاے شبام کے اومده
اے خدا کارے بکن دلم گرفتار اونه
توچشاش دربه دره تفلکے بیماراونه
مثل مهتاب میمونه رو موج آب
مثل لالایے میموونه وقت خواب
گرمے طلوع خورشید بهونه اس
مثل شعراے قشنگ یک کتاب
روزا خورشید و به بازے کیگیره
دل من با خنده هاش جون میگیره
گلها با زنگ صداش قد میکشن
میدونم بدون اون دل میمیره
برای من همین خوبه
که با رویات میشینم
تو رو از دور می بینم
تو رو از دور می بوسم
برای من همین خوبه
بگیرم رد دنیا تو
ببینم هر کجا میرم
از اونجا رد شدم با تو
همین حال من خوبه
همین که قلبم ارومه
تو خوش باشی برای من
همین هم بودنم خوبه
به اینکه بغضم از چی بود
به اینکه تو دلم چی نیست
تمام عمر خندیدم
تمام عمر شوخی نیست
برای من همین خوبه
بدونی بی تو نابودم
اگه جایی ازت گفتن
بگم من عاشقش بودم
شبی صد بار می پرسم
ازم چیزی نپرسیده
اگر می خواهی مرا ببینی پلکهایت را روی هم بگذار
و چشمانت را ببند...من همانی هستم که هیچ وقت مرا ندیدی
یکی از دوستام توی دانشگاه عاشق یه دختره شده بود که کاپشن آبی میپوشید...
هوا گرم شده بود دختره بعد از عید اون کاپشنو دیگه نپوشید
دوستم گمش کرد!!!
دنیای این روزای من
هم قد تن پوشم شده
اینقدر دور از تو که
دنیا فراموشم شده
دنیای این روزای من
درگیر تنهایی شده
تنها مدارا می کنیم
دنیا عجب جایی شده!
هر شب تو رویای خودم
اغوش تو تن میکنم
اینده ی این خونه رو
با شمع روشن میکنم
در حسرت فردای خود
تقویمم و پر میکنم
هر روز این تنهایی رو
فردا تصور میکنم
هم سنگ روزهای من
حتی شبم تاریک نیست
اینجا بجز دوری تو
به من نزدیک نیست
مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم
با خیال او ولی تنهای تنها میروم
در جوابم شاید او حتی نگوید “کیستی ؟”
شاید او حتی بگوید “لایق من نیستی”
مینویسم من که عمری با خیالت زیستم
گاهی از من یاد کن ، حالا که دیگر نیستم
دنیای این روزای من
هم قد تن پوشم شده
اینقدر دور از تو که
دنیا فراموشم شده
دنیای این روزای من
درگیر تنهایی شده
تنها مدارا می کنیم
دنیا عجب جایی شده!
هر شب تو رویای خودم
اغوش تو تن میکنم
اینده ی این خونه رو
با شمع روشن میکنم
در حسرت فردای خود
تقویمم و پر میکنم
هر روز این تنهایی رو
فردا تصور میکنم
هم سنگ روزهای من
حتی شبم تاریک نیست
اینجا بجز دوری تو
به من نزدیک نیست
صبر کن عشق تو تفسیر شود بعد برو ، یا دل از ماندن تو سیر شود بعد برو ، خواب دیدی که دل دست به دامان تو شد ، تو بمان خواب تو تعبیر شود بعد برو ، لحظه ای باد تو را خواند که با او بروی ، تو بمان تا به یقین دیر شود بعد برو ، صبر کن عشق زمینگیر شود بعد برو ، یا دل از دیده ی تو سیر شود بعد برو ، تو اگر کوچ کنی بغض ابرها می شکند ، تو بمان گریه به زنجیر شود بعد برو
میاد اون روزی که من نامه هاتوپاره کنم
میاد اون روزی که من غم دلمو چاره کنم