☺   ҉  سبزه به ناز مےآید  ҉    ☺

☺ ҉ سبزه به ناز مےآید ҉ ☺

خواست خدا مے آید......
☺   ҉  سبزه به ناز مےآید  ҉    ☺

☺ ҉ سبزه به ناز مےآید ҉ ☺

خواست خدا مے آید......

خاطر من از خونه مجتبی

 

 

 

من خودم خونه یکی از دوستام بودم   

 

همه بیرون اتاق رفتن و من تنهاتو 

  

اتاق بودم سرم پایین بود و سر و  

 

صدایی نبود که نا گهان دیدم 2 تا پا 

  

با یک دامن بلند داره از طول اتاق  

 

عبور میکنه بره بیرون تا متوجه من  

 

شد فورا مثل عزرائیل دیده ها راه  

 

رفته شو برگشت و دوید رفت من  

 

که حتی سر مو بلند نکردم بودم ولی از این اتفاق